پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 16 روز سن داره

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

آذر ماه89

بلاخره انتقالي مامان درست شد هرچند مامان ديگه اصلاً دنبالش نرفت و بيخيالش شد ولي اداره مقصد خودش دنبال كار رو گرفته بود حالا ببينيم از كي بايد برگرديم شهر خودمون.
30 آذر 1389

آبان 89

هيجدهم روز تولدم بود و همسري به مناسبت اين روز واسم طلا خريد. مرسي                   توي سن 19 ماهگي علاوه بر كلمات قبلي اين كلمات رو هم مي گفت: يك- دو- سه- نهي( به نيست ميگفت)- الله اكبر- دا (به خداحافظ مي گفت) توي اين سن خودش مي تونه با لگوش اشكال مختلفي رو بسازه، عاشق سيدي عكس هاي خودشه وقتي عكس هاش رو نگاه ميكنه واسه هر كدامشون بايد يك توضيح بدم مثلاً بگم پارسا خوابيده، پارسا از حمام اومده، پارسا ميخنده، پارسا نگاه ميكنه و....... به محض اينكه صداي موسيقي مي شنوه شروع ميكنه نای نای کردن هر وقت مهمون داريم بعد از رفتن مهمونها كلي دنبالشون گريه...
30 آبان 1389

مهر 89

    ٨ مهر دختر عموت بدنيا اومد من و تو بابا بيمارستان رفتيم.                     واي خداي من باز هم كلاسهاي دانشگاه شروع شدن البته بخاطر تو ديگه زياد كتاب بر نميدارم و به 3 كتاب بسنده كردم.                آقا پارسا در سن 18 ماهگي بسر مي برد و توي اين سن قادر به گفتن كلمات بابا- مامان- دايي- هپو- علي- دودو- بف و ام است. در اين سن با اشاره كاملاً مفهوم خود را مي رساند مثلاً واسه اينكه بشيني كنارش دستش رو بر زمين مي كوبه. وقتي خوراكي ميخواد دهانش رو باز و بسته ميكنه....
1 آبان 1389

شهريور89

١٤ ارديبهشت يك سه چرخه خوشكل واست خريديم مباركت باشه.                                                             ...
31 شهريور 1389

مرداد 89

مامان دنبال كار انتقاليش افتاده شهر مبدأ موافق انتقال مامانه ولي شهر مقصد ميگه فعلاً نيرو لازم نداريم. ندارين كه ندارين خيلي هم دلتون بخواد يك نيروي تحصيلكرده كاربلد ميخواد بياد ادارتون  ...
31 مرداد 1389

تير 89

13 خرداد روز زن بود بابا بمناسبت روز زن مامان رو تو كلاس گواهينامه رانندگي ثبت نام كرده بود و 8 تير ماه كلاس هاي آيين نامه شروع شدن مامان صبح تا ظهر سر كار ميرفت و بعداز ظهر هم سر كلاس آيين نامه.                پارسا: مامان بد چلا اينقد تنهام ميذالي؟ مامان: گل پسرم خيالم راحته خاله جونت از من بهتر بهت ميرسه در ضمن قول ميدم جبران كنم قول قول قول 29 تيرماه بردمت بهداشت وزنت 12/600 گرم بود ماشاالله به پهلوان خودم. توي اين ماه ديگه كامل مي توني راه بري ولي دل از روروكت نميكني.     ...
31 تير 1389

ارديبهشت 89

٨٨/٢/٦ من اداره بودم كه خالت بهم زنگ زد و گفت 2 تا جوش توي سر پارسا دراومده من خيلي ترسيدم آخه همه بچه هاي فاميل آبله مرغان گرفتن و حدود 15 روزي ميشه كه من تو رو خونه بابا بزرگ نبرد م ولي روز تولدت همه بچه ها بجز اونايكه آبله مرغون گرفته بودن آمدن. بعداز ظهر پيش دكتر بردمت ولي گفت آبله نيست روز بعد يكي دو تا جوش ديگه هم درآوردي. بعداز ظهر برديمت پيش دكتر خودت و او گفت آبله مرغان گرفتي. پنجشنبه 9 ارديبهشت تعداد جوش هات خيلي زياد شد ولي خدا را شكر زياد اذيت نبودي ولي مامان و بابا خيلي نگرانت بودن و توي اين مدت يكبار ديگه پيش دكترت رفتيم كه گفت جاي نگراني نيست و بايد خوشحال باشين كه ديگه خيالتون راحته چون اين بيماري فقط يكبار سراغ آدم مياد و ...
31 ارديبهشت 1389