پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 19 روز سن داره

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

روز جهاني كودك مبارك

1391/7/25 10:56
نویسنده : ماماني
1,421 بازدید
اشتراک گذاری

١٧/ ٧/ ٩١ روز جهاني كودك رو به همه بچه هاي خوب ايران و همينطور پارساي عزيزم تبريك ميگم به مناسبت اين روز آموزش مكاتبه اي تراشه هاي الماس رو برات سفارش دادم ولي هنوز به دستمون نرسيده.

                        روزتون مبارك

23/ 7/ 91 مامان اداره بود كه خاله تماس گرفت و گفت پستچي بسته پارسا رو آورده به خاله گفتم فعلاً بازش نكنيد تا خودم برگردم. ساعت 10 دقيقه به 3 به خونه رسيدم و بسته رو به پارسا دادم و دوباره روز كودك رو بهش تبريك گفتم (هر چند با تأخير) و گفتم اين كادويي بود كه قولش رو داده بودم. سريع نهارم رو خوردم و مطالب راهنماي مرحله اول رو مطالعه كردم و بعد رفتم سراغ پارسا كه دوست داري مدرسه بازي كنيم اونم كه پايه همه نوع بازيه سريع رفت كيفش رو آورد و دفتر نقاشي و مداد رنگيهاش رو ريخت رو زمين كه بازي كنيم من معلم شدم و اون دانش آموز همانجوري كه توي دفترچه راهنما نوشته بود اول كلمه مامان رو بهش نشون دادم ... و به هر حال مرحله سوم فرا رسيد وقتي كارت رو بهش نشون دادم گفتم پسرم هنوز جمله ام رو تموم نكرده بودم كارت رو از دستم گرفت و گفت اينجا نوشته مامان بسه ديگه بريم الان دونگ يي شروع ميشه كلي خنديدم با خودم گفتم خدا به دادم برسه منو باش ميخوام معلم كي بشم.

              تو عزيز دلمي

و اما روز بعد روز دوشنبه 2 ساعت مرخصي گرفتم به دانشگاه رفتم تا برنامه كلاسهام رو بگيرم (اين ترم هم مثل ترم قبل فقط 2 كتاب برداشتم تا زياد وقتم گرفته نشه ) محل دانشگاه تغيير كرده و  به ساختمان جديدش انتقال پيدا كرده اين محل همونجاييكه من سال اول دوره كارشناسيم اينجا بودم و توي سالهاي بعدش به ساختمان ديگه انتقال پيدا كرديم دم در دانشگاه كه پياده شديم تمام خاطرات 11  سال پيش برام زنده شد توي همين دانشگاه بود كه با 3 تا از دوستهاي خوبم آشنا شدم و هنوز هم با هم رابطه داريم ...

بعد از ظهر دوباره من و پارسا مراسم مدرسه بازي داشتيم به محض اينكه كارت رو بهش نشون دادم گفت من معلم ميشم تو دانش آموز گفتم باشه مثل ديروز خودم كنار تخته وايت برد ايستاد و گفت پسرم يك سؤال ازت ميپرسم گفتم باشه آقاي معلم گفت اينجا چي نوشته تا ميخواستم جوابش رو بدم گفت آفرين نوشته مامان و من بازهم كلي بهش خنديدم و گفتم بازي من با اين جوجه تازه شروع شده خدا ختم به خيرش كنه

 

          دوست دارم عزيزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

خوش اومدی کوچولوی عزیز
9 آبان 91 11:13
خیلی قشنگ بود...
فقط اگه بتونین یه آهنگ هم در وبلاگ قرار بدید که همزمان با خوندن مطالب پخش بشه خیلی خوبه
موفق باشید
یا علی مدد








محمد
9 آبان 91 11:15
خیلی قشنگ بود...
فقط اگه بتونین یه آهنگ هم در وبلاگ قرار بدید که همزمان با خوندن مطالب پخش بشه خیلی خوبه
موفق باشید
یا علی مدد