پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 6 روز سن داره

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

تعطیلات 94

1394/1/11 11:00
نویسنده : ماماني
1,997 بازدید
اشتراک گذاری

آخرین چهارشنبه سال خواهر شوهرم و دخترهاش مهمون خونه ما بودن پارسا با دو قولوهای دختر عمه اش که یکسال از او بزرگترن شیطونی کرد و حسابی از خجالت خونه که خودم دلم نمی اومد روی فرشهاش راه برم دراومدن اونا بعداز ظهر پنج شنبه رفتن جمعه آخر سال هم زن داداشم رو واسه شام پا گشا کردم خونه پدرم و خواهرمم دعوتمون بودن و اینبار پارسا و دوقولوهای خواهرم همه جا رو بهم ریختن مهمونا ساعت یازده و نیم رفتن من موندم و پارسایی که از شدت خواب به زور حرف میزد و فقط بهانه میگرفت که بیا پیش من بخواب تا خوابم ببره و خونه ای که هیچ چیزش سر جاش نبود و دو ساعت و نیمم تا شروع سال جدید وقت داشتم قبل از هر چیز پارسا رو خوابوندم چون نق زدن و بهونه گیریش عصبیم کرده بود بعد توی خونه رو مرتب کردم و سریع جارو برقی کشیدم بعدم ظرفها رو سر جاشون گذاشتم و یک ربع مونه به ساعت یک سفره هفت سین رو چیدم توی این مدتم تنها کاری که همسرم انجام داد و به قول خودش بهم کمک کرد جمع کردن آشغالها و گذاشتن اونا توی سطل زباله سر کوچه بود تا سال جدید زباله ای توی خونه نباشهخندونکساعت یک همه کارهام تموم شدن و خودمم حاضر شدم ساعت گوشیم رو گذاشتم ده دقیقه به دو خوابیدم.

ساعت 2 پارسا رو بیدار کردم و سه تایی سر سفره هفت سین نشستیم تا لحظه تحویل سال پارسا دوبار رفت توی رختخوابش اینقدر خوابش می اومد که شکلاتهای سر سفره هم وسوسه اش نکردن بیدار بمونه نیم ساعت بعد از تحویل سال خوابیدیم. صبح بعد از بیدار شدن ازش عکس گرفتیم.

 اولین جایی که واسه عید دیدنی رفتیم خونه پدرم بود عیدی که من و باباش بهش داده بودیم توی کیف همراهش بود به محض ورود به خونه بابام گفت بابا حسین بیا عیدی بهت بدم بابام گفت من بزرگترم باید به تو عیدی بدم بعد از خونه پدرم خونه مادربزرگ رفتیم و بعدم رفتیم سر مزار و فاتحه دادیم و برگشتیم خونه خودمون.

قبل از عید تصمیم داشتیم تعطیلات رو بریم کاشان ولی چون داداشم تازه از ماه عسل اومده بود گفت کلی کار عقب مونده داره و نمی تونه بیاد خواهرم به خاطر دو قولوهاش گفت نمیان و پدرمم که خالش تازه فوت شده گفت امسال عید مسافرت نمیره ما هم چون دیگه همسفر نداشتیم سفرمون به کاشان کنسل کردیم و قرار شد بریم ایلام که هم نزدیکتر از کاشانه و هم هواش گرمه.

بعد از ظهر شنبه اولین روز فروردین به استان ایلام بعد به صالح آباد که مکان زیارتیه رفتیم

از روز چهارشنبه ادارات شروع به کار کردن ولی رئیس ما ادارمون رو شیفتی کردن و من تا امروز یعنی سه شنبه 11 فروردین تعطیل بودم ولی همسرم از چهارشنبه سرکار رفتن صبح ها من و پارسا میرفتیم واسه خرید و بعد از ظهرها هم سه تایی میرفتیم کرمانشاه گردی. این عکسهام میدون فردوسیه که خیلی قشنگ تزئین شده بود.

 

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

بابا و مامان
12 فروردین 94 10:16
عزیزم سالی پر از شادی براتون ارزو دارم دستت درد نکنه مامان تو این وقت کم سفره قشنگی چیدی عزیزم عزیز دلم همیشه به گردش و شادی
ماماني
پاسخ
ممنون عزیزم همینطور برای شما چشماتون قشنگ میبینه
الهام مامان علیرضا
17 فروردین 94 18:46
سلام عزیزم سال نو مبارک دوستم چه هفت سین زیبایی و البته که وجود پارسای گلم کنار هفت سین زیباییش رو دو چندان کرده ما هم موقع تحویل سال خواب بودیم خواهر چون روز قبل تو راه بودیم و فرصت نشده بود خوب استراحت کنیم و چه عکس های قشنگی ایلام هم قشنگه؟ من تا به حال نرفته ام ایلام و عکس های کرمانشاه هم که خیلی زیباست و قطعا کرمانشاه گردی بهتون خیلی خوش گذشته سال خوبی رو براتون آرزو می کنم عزیزم
ماماني
پاسخ
سلام خانمی سال نو شمام مبارکامیدوارم امسال سالی پر از شادی و برکت و خوبی باشه براتون چشماتون قشنگ میبینه ایلام هواش خوبه صالح آبادم یک مکان زیارتیه، مهرانم شهر خوبیه.در کل من ایلام رو دوست دارم ولی به نظرم کرمانشاه خیلی قشنگتر از ایلامه
مامان مانلی
16 اردیبهشت 94 13:19
ماشالله چه بزرگ شده پسملمون
ماماني
پاسخ
ممنون