روزهای پایانی سال 93

دوستای خوبم پیشاپیش سال نو مبارک

امسال پارسا آنچنان اشتیاقی برای رسیدن سال جدید داره که از شور و شوق او منم پر از شور و اشتیاق شدم و دو هفته مونده به سال یه خونه تکونی اساسی انجام دادم و آنچنان خونه رو برق انداختم که دلم نمیاد روی فرشها راه بریم قبل از خونه تکونیم که خریدهای عیدمون رو انجام دادیم امسال برعکس سالهای قبل پارسا از اواسط بهمن هر روز تکرار میکرد که هیچی تو بازار نمونده فقط یکی مونده پس من چی بخرم؟ و از این حرفها ظاهراً تو مدرسه بچه ها در مورد خرید لباس عیدیشون گفته بودن که پارسام حسابی هوایی شده حالا هر روز لباس هاش رو نگاه می کنه و میگه کی مدرسه باز میشه ؟ مدرسه باز بشه من لباس جدیدهام رو میپوشم؟ علاوه بر اشتیاقش برای خرید برای پهن کردن سفره هفت سین لحظه شماری می کنه. از همه مهمتر اینکه تا 20 اسفند مدرسه رفت روز آخر دیگه سرویسش نیومد دنبالش و گوشیش رو خاموش کرده بود با آژانس فرستادیمش مدرسه و همون روزم دفترچه نوروزیشون رو داده بودن مربیشون گفته بود شنبه و یکشنبه هم مدرسه دارین ولی من چیز جدیدی نمیگم هر کی دوست داشت بیاد و هر کی دوست نداشت نیاد من از اداره بر گشتم خونه مرتب تکرار میکرد من شنبه و یکشنبه میرم مدرسه و منم گفتم باشه برو ولی از روز پنجشنبه سرما خورد و چند روز تب شدید داشت 2 بار بردیمش دکتر بار دوم 2 تا آمپول براش تزریق کردن و بعد اون تبش قطع شد ولی هنوز سرفه و آبریزش سر جاشه بعد از آمپولم از ترس تا روز بعد راه نرفت پتو براش پهن کردم و چند تا بالش پشتش گذاشتم استراحت کرد.