بارش برف بعد از چند سال
بعد از ظهر جمعه بلاخره بعد از چند سال توی شهر ما برف اومد پارسا همیشه در حسرت برف بازی و درست کردن آدم برفی بود از اول که برف شروع به باریدن کرد رفت توی حیاط و بالا و پایین می پرید یه سر توی حیاط بود و یه سر توی خونه تا شلوار و جوراب خیسش رو عوض کنه کمی که برف رو زمین نشست من و باباش رو برد بیرون تا آدم برفی درست کنه منم روزهای بارانی زندگیم تعطیل میشه چه برسه به روز برفی ولی در مقابل اصرارهای پارسا تسلیم شدم و رفتیم یه آدم برفی کوچولو درست کردیم که تا شب بیش از صد بار بهش سر زد.
پارسا علاوه بر دندونهای پیشش دندون نیش سمت چپشم انداخت من بهش تأکید کرده بودم نباید خودش دندونش رو در بیاره چون 2 تا دندون بالاییش هنوز در نیومده اگه اینم بندازه جای باز دندونهاش زیاد میشه دندون کج و کوله در میاره ولی اواخر دی ماه مشغول آشپزی بودم متوجه شدم داره دستال کاغذی توی دهانش میزاره و خون از دهانش میاد فهمیدم دندونش رو درآورده جوری وانمود کردم نمیدونم دندانش رو انداخته اونم تا شب به من که میرسید دهانش رو میبست و با اشاره باهام حرف میزد شب بلاخره به حرف اومد و گفت دندونش رو درآورده هر چه دنبال دندونش گشتم نتونستم پیداش کنم نمیدونم چکارش کرده بود خودش گفت توی دستمال کاغذی گذاشتم همون کاری که من برای بقیه دندوناش میکردم توی گوشه گوشه خونه دستمال کاغذی خونی گذاشته بود ولی دندونش توی هیچ کدام نبود.
پارسا در حال گریه کردنه منم از فرصت استفاده کردم و از دندوناش عکس گرفتم
پارسا دومین ترم زبانشم تموم شد و الان ترم سوم میره. چند تا شعر و سوره جدیدم توی مدرسه یاد گرفته کل سوره هایی که حفظه شامل سوره حمد، توحید، ناس، فلق، کوثر، تین، ماعون، عصر،فیل میشه دعای فرجم حفظ شده خانمشون برای مشقشون 2 تا عدد با یکی از حروف الفبا رو میده یعنی کلاً سه خط باید بنویسن ولی پارسا میاد یک صفحه کامل عدد مینویسه و مرتب میگه من از ایلیا جلوترم من از بنیامین جلوترم اونا عدد 30 هستن من 50 مینویسم و خلاصه دوست داره از همه جلوتر باشه یه چیز جالبم اینه که خودش برای خودش سرمشق میزاره وقتی که عدد 20 رو مینوشت معلمشون 20 و 21 رو براش سرمشق گذاشته بود خودش اومده بود سرمشق گذاشته بود و تا 29 نوشته بود و بعد نوشته بود 2010،2011 دفترش رو نگاه کردم گفتم اینا چیه نوشتی گفت بیست ونه، بیست و ده... بعضی روزام اصلاً دلش نمیخواد یه کلمه بنویسه منم زیاد بهش فشار نمیارم و هر وقت حوصله نوشتن نداره میگم اشکال نداره تا از مدرسه زده نشه حالا نمیدونم کارم درسته یا نه بعضی صبح ها از خواب بیدارش میکنم بره مدرسه میگه مامان من امروز میخوام غیب بشم (منظورش از غیب شدن غیبت کردنه) روز اول مدیرشون سر صف در مورد غیبت کردن صحبت کرده منظورش به بچه های کلاس اول به بالا بوده از اون روز همش در مورد غیب شدن صحبت میکنه هر جایی میریم ازش میپرسن پارسا کی غیب میشی؟؟؟
باباش بهش گفته وقتی من نیستم تو مرد خونه ای و باید مواظب مامان باشی وقتی میگم پارسا میری نونوایی نون بخری میگه آره من مرد خانه ام معمولاً سوپر مارکتم خودش میره و چیزی که لازم دارم رو میخره برام وقتی باباش نیست هر چی که بهش بگم گوش میده و خیلی کم نا فرمانی میکنه به محض اینکه باباش میاد میگه تو دیگه رئیس نیستی بابام رئیسه بابامم به من میگه من رئیسم پس دیگه من رئیس خانه ام و تو و بابا باید حرف منو گوش بدین خلاصه خیلی تو فکر رئیس بازی و برتر بودنه.