پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 9 روز سن داره

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

خیلی نگرانم

1393/5/12 11:34
نویسنده : ماماني
1,027 بازدید
اشتراک گذاری

 بعد از کلی پرس و جو چهارشنبه 18 تیر ماه پارسا رو واسه پیش دبستانی ثبت نام کردیم معیار مهم من برای ثبت نام اول مربیش بود و بعد مدرسه توی این مدت کلی تحقیق کردم حتی از رئیس اداره آموزش و پرورشمون نظر خواستم و چند وقت پیش که توی یک جلسه باهم بودیم پرسید پارسا رو کجا ثبت نام کردی گفتم هرجاییکه خانم صورتیان باشه میزارمش یکی دیگه از اعضای جلسه پرسید کلاس چندم میره وقتی گفتم پیش دبستانی آنچنان با تعجب نگام کرد فکر کنم توی سلامت عقلیم مشکوک شده بود بعد از چند ثانیه مکث گفت پیش دبستانی که زیاد مهم نیست اصلاً فکر نکنم اجبار باشهخندونک پارسا رو توی دبستان معراج ثبت نام کردیم البته ثبت نام کردم هنوز مدارکش رو تحویل ندادیم و فقط تلفنی مشخصاتش رو به مدیر مدرسه گفتم خانوم صورتیان مربی تمام مربیان پیش دبستانی شهرمون میشه میگن بچه هایی که خانم صورتیان مربی پیش دبستانیشون بوده توی کلاس اول موفق تر از بقیه بچه ها بودن با خانم صورتیانم صحبت کردم گفت زنگ تفریح بچه های پیش دبستانی با بقیه کلاسها فرق میکنه وقت زنگ تفریحم خودم باهاشون توی حیاط مدرسم.

پارسا سوره فیل و حمد رو هم یاد گرفته اولین سوره ای که حفظ شد سوره توحید بود  بعد کوثر و بعد فیل و به تازگی سوره حمد رو هم یاد گرفته و مرتب میگه کی میتونم نماز بخونم تصمیم دارم آموزش بعدیش اذان یا اقامه نماز باشه. توی مهد هر روز بهشون تکلیف میدن به محض اینکه من  به خونه میرسم دفتر و مداد رنگی هاش رو میریزه جلوم و میگه مامان برام بگو اینو چجوری بنویسم. حموم خونه جدیدمون رو خیلی دوست داره روزی دو سه بار با سر و بدن خیس از در حمام میاد بیرون. شبی که اسباب کشی کردیم شام خونه خالم دعوت بودیم توی اون شلوغی خونه رفته بود دوش آب سرد گرفته بود و بعد کرم ضد آفتابشم زد و سرشو شونه زد و گفت بریم من آماده شدم. هر کی ازش میپرسه پارسا چند سالته میگه 6 سالمه بعد میگه مامان 5 ساله و چند ماهمه من میگم 5 سال و 4 ماهته اونوقته سوال کردنش شروع میشه که چند سال دیگه 6 سالم میشه میگم سال نه باید بگی ماه و... خلاصه خیلی دوست داره زود بزرگ بشه وقتی من نشستم میگه دستت رو ببر بالا من دستم رو میبرم بالا اونم سر پا وای میسه و دستش رو میبره بالا و میزاره کنار دست من میگه یه کم من از تو کوچکترم 6 سالم بشه من از تو بزرگتر میشممحبتمحبت خیلی زیاد به خودم وابستس هر جایی میریم حاضر نیست از خودم جدا بشه حتی وقتی شهر بازی میره باید خودم باهاش باشم چند روز پیش خواهرم بهم گفت دیگه بزار توی اتاق خودش بخوابه و از خودتون جداش کن به دهن من چشم دوخته بود تا جواب منو بشنوه وقتی به خواهرم گفتم بدون پارسا خوابم نمیبره شیر شد و با خوشحالی تموم گفت مامانم راست میگه من بدون مامانم خوابم نمیبره مامانم بدون من من تا همیشه پیش مامانم میخوابم تو چرا تو زندگی خصوصی ما دخالت میکنی

 

چند وقت پیش سوالی رو توی پرسش و پاسخ مطرح کردم که خیلی از دوستان زحمت کشیده بودن راهکاراشون رو گفته بودن، خدا رو شکر بلاخره از اون محله اسباب کشی کردیم اومدیم خونه خودمون خدا رو شکر پارسا از قفس آزاد شد در جواب ناهید جون گفتم وقتی غروب جمعه خودم بهش پیشنهاد بیرون رفتن رو دادم بچم شوکه شد چشماش آنچنان برقی زد که اوج خوشحالی رو توی چشماش دیدم وقتی برگشت خونه برام تعریف کرد مامان با علی و ارشیا دوست شدم علی پسر همسایه دیوار به دیوارمونه یکسال از پارسا بزرگتره میگفت اونام باهام دوست شدن باهام دعوا نکردن با هم دوچرخه سواری کردیم ... دیروز گفت مامان اجازه میدی برم در حیاط از اونجاییکه در حیاطمون روی خیابون میافته گفتم برو مواظب خودت باش و فقط روی پیاده رو دوچرخه سواری کن رفت و بعد از چند دقیقه برگشت گفت مامان سیدی بره ناقلام رو بده (پارسا این سیدیش رو اندازه جونش دوست داره تازه از سک سک برنده شده به قول خودش 6 هزار تومان خریده علاوه بر کارتن بره ناقلا کلی بازی روش داره دیشب مرتب میپرسید کی برم سیدیم رو از ارشیا بگیرم) گفتم سیدی رو میخوای چکار گفت میخوام سیدی رو بدم ارشیا تا باهام دوست بشه تا باهام بازی کنهتعجبتعجب میخوام اینو بگم روزی که اون سوال رو مطرح کردم نگرانی من دقیقاً همین بود میترسیدم رفتار اونا با پسرم روی اعتماد به نفسش تأثیر بزاره نگران بودم نکنه این رفتار برای پارسا نهادینه بشه که برای بدست آوردن چیزی حتماً باید چیز دیگه ای رو ببازه باهاش مخالفت نکردم گفتم باشه سیدی رو بهش بده شب یادم رفت براش توضیح بدم ولی امروز صبح بهش گفتم ارشیا و علی با بچه های کوچه قبلیمون فرق دارن علی و ارشیا باهات دوست شدن تو نباید برای اینکه کسی باهات دوست بشه بهش رشوه بدی اونا باید بخاطر خودت باهات دوست بشن نه به خاطر وسایلت پرسید رشوه یعنی چه؟؟ گفتم بعداً برات توضیح میدم از صبح دارم فکر میکنم چکار کنم پارسا یاد بگیره برای اینکه بچه ها باهاش بازی کنن نباید خوراکی هاشو بهشون بده نباید اسباب بازیهاش رو بهشون بده چجوری بچه 5 ساله ای که هیچ چیز براش کم نزاشتم رو قانع کنم برای اینکه مادرش اجازه بیرون رفتن رو بهش بده نباید خوراکیش رو به مادرش بده نباید بگه مامان هر چی تو بگی گوش میکنم فقط بزار برم با بچه ها بازی کنم چجوری براش جا بندازم که تو از همه نظر به همبازیهای قبلیت که برای همبازی شدن با تو ازت سیدی میگرفتن، خوراکیهات رو میگرفتن برتری داری اونا باید از خداشون باشه با تو بازی کنن تا از تو همه چیز رو یاد بگیرن بهش بگم پدر و مادر تو تحصیلات عالیه دارن ولی چهار پنج تا بچه ای که این رفتارها رو به تو یاد دادن سواد پدر و مادراشون در حد کلاس پنجم ابتداییه مادر تو مدرس دانشگاهه کارمند برترین دستگاه دولتیه میخواد تو رو به بهترین نحو بزرگ کنه ولی مادرای اونا از صبح تا شب توی کوچه میشینن و نمیدونن تربیت بچه یعنی چهدلخور چکار کنم پسرم متوجه بشه من بخاطر خودش اجازه همبازی شدن با اونا رو بهش ندادم چون تربیت اونا رو قبول نداشتم چجوری بهش بفهمونم تو باهوشی، با ادبی،....

خیلی نگرانم خیلی زیاد خدا کمکم کنه بتونم رفتار پارسا رو درست کنم.

 

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

آیسان مامانی ماهان جون
13 مرداد 93 9:25
سلااااااااااااااااااامم دوست خوبم و پارسای ناز
ماماني
پاسخ
سلام به روی ماهت عزیزم
آیسان مامانی ماهان جون
13 مرداد 93 9:26
ای ول مامانی که مث خودمی و همه شهرو زیر پا گذاشتی که پسر نازت بهترین مدرسه رو بره ..پیش دبستانیم به اندازه دبستان و مقاطع دیگه مهمه
ماماني
پاسخ
من بیشتر روی مربیش حساسم تا مدرسش چون ما شهرستانیم و میشه گفت اکثریت مدرسه ها بهم شباهت دارن حتی غیر انتفاعی و مدرسه دولتی تفاوت اندکی با هم دارن
آیسان مامانی ماهان جون
13 مرداد 93 9:26
ای ول خانم صورتیااااااان...
ماماني
پاسخ
واقعاً ایول داره توی دارالقران کلی چیزهای خوب به پارسا یاد دادهقبلاً هر چی خودمون به پارسا میگفتیم قبل از شروع غذا بسم الله بگو و بعد از غذا خدا رو شکر کن یادش میرفت ولی الان حتماً اینکارو میکنه به من و باباش میگه بسم الله نشنیدم ما هم با صدای بلند میگیمدر کل نکته های خیلی خوبی بهشون آموزش داده
آیسان مامانی ماهان جون
13 مرداد 93 9:27
ای فدای پسر پاک و تمیز و حموم دوست
ماماني
پاسخ
هر روز سر حموم رفتن دعوا داریم
آیسان مامانی ماهان جون
13 مرداد 93 9:28
ای جااااااااااااااااااانم..زندگی خصوصی مامانی و پسری
ماماني
پاسخ
یه چیزهایی میگه من یکی توش میمونمالبته وقتی خوب فکر میکنم میبینم هزار ماشالله بزرگ شده
مامی فرزانه
13 مرداد 93 17:45
سلام عزیزم دلم براتون تنگ شده بود کجا بودی این همه وقت؟ مبارک باشه پیش دبستانی پسر گلی منم همین امروز ملینارو پیش ثبت نام کردم انشالله برای کلاس اولی حتما ازت کمک میگیرم واقعا موندم کلاس اولی ملینارو کجا بذارم موفق باشید پارسا جونمو ببوس
ماماني
پاسخ
سلام عزیزمممنون پیش دبستانی ملینا جونم مبارک باشه به سلامتی
مامان سپهر كوچولو
19 مرداد 93 21:09
سلااااااااااام ماماني ببخشيد ميدونم بي معرفت شدم كم بهتون سر ميزنم قربون پسر باهوش بشم قرآن ياد گرفته ، آفرين
ماماني
پاسخ
سلام عزیزم اختیار دارین گلمممنون که بهمون سر میزنین
بابا و مامان
25 مرداد 93 17:20
مامان جون خوب زندگی خصوصی داره
ماماني
پاسخ
بابا و مامان
25 مرداد 93 17:21
افرین به همتتون مامان جون امیدوارم روئزهای اینده پر باشه از ارامش و راحتی براتون
ماماني
پاسخ
ممنون عزیزم
بابا و مامان
5 شهریور 93 8:07
ماماني
پاسخ
فرزانه (مامان آرین)
11 شهریور 93 22:21
پارسا جان مرد شدی هزار ماشاالله بهت...مبارکه ثبت نام پیش دبستانی...انشاالله ثبت نام دانشگاه کنی گلم...آفرین به مامان نازنینت که رو مسایل بجایی حساسیت بخرج میده..قدر مامانت رو بدون همیشه گلم...شبها هم تو تخت خودت بخواب خاله جان دیگه مرد شدی ماشاالله مدرسه میری
ماماني
پاسخ
ستارگان آسمان من
13 مهر 93 0:35
سلام عزیزم...بابا یه عکس میزاشتی از گل پسر...مبارک باشه پارسا جون حسابی داره بزرگ میشه انشالاه موفق باشه...خیلی با مزه بود تو زندگی ما دخالت نکنین...
ماماني
پاسخ
سلام ممنون عزیزم
ستارگان آسمان من
13 مهر 93 0:40
درباره مشکلی که پیش اومده حق داری ناراحت باشی...چون اعتماد به نفسش میاد پایین...حتما روش کار کن..واقعا دیدم یه سری بچه ها عقده ای هستن ...
ماماني
پاسخ
خودمم موندم باید چکار کنم