پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 14 روز سن داره

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

اندر احوالات آقا پارسا

1392/5/23 11:31
نویسنده : ماماني
2,064 بازدید
اشتراک گذاری

 گالري زيباي كودكان زحمت اين عكس رو كشيده دستشون درد نكنه

1

بعضي وقتها يه چيزي ميگي كه ... تعجب روز شنبه 15 تير واسه خريد لباس رفتيم ايلام داشتم حاضرت مي كردم به خاله گفتم ضد آفتاب پارسا داره تموم ميشه نميدونم دوباره همين مارك رو براش بگيرم يا عوضش كنم زودتر از خاله گفتي مامان برام كرم حلزون بخر من و خاله كلي به حرفت خنديديم ميگم پسرم كرم حلزون واسه بچه ها نيست برا بزرگتراس سريع رفتي تو اتاق و به بابا گفتي به مامان بگو كرم حلزون واسه بچه هاس تا برام بخره خلاصه بعد از اون ضد آفتاب برات خريدم و الان هر وقت ميخوايم بريم بيرون ميگي مامان برام حلزون نميزنيقهقهه توي راه كه داشتيم ميرفتيم ايلام همش خوراكي ها رو به بابات ميدادي كه بخوره خاله گفت پارسا چرا همه چيز رو به بابات ميدي كمي هم به مامانت بده مامان لاغره شايد كمي چاق بشه يك نيشخند زدي (از اون نيشخندهايي كه من عاشقشونم) و رو به خاله گفتي اينا رو ولشون كن مثل لورل و هاردينتعجب گفتم خوب پارسا جون كي لورله و كي هاردي؟ گفتي خوب معلومه بابا هارديه و تو لورل ميگم اونوقت چرا ميگه خوب تو لاغري و بابا چاقه نیشخند من و بابا به اين خوش هيكلي جلو چشماي اين يك الف بچه چجوري ظاهر ميشيمگریهوقتي بدنيا اومدي بابايي تو بيمارستان يك پلاك و زنجير به من كادو داد و يك دستبند به تو چند وقت پيش برات توضيح دادم كه اين پلاك و زنجير كه گردن مامانه كادو بابايي بوده واسه تولد تو خلاصه بعد كلي توضيح بهت گفتم پسرم من اينو نگه ميدارم واسه وقتي كه تو بزرگ شدي و زن گرفتي انشالله مامان زنده باشه و اون رو روز تولد بچت به زنت كادو بده فقط پارسا جان به زنت بگي اين رو نه عوض كنه نه بفروشه بايد نگهش داره واسه عروسش گفتم باشه پسرم و توهم گفتي باشه گفتم قول ميدي گفتي آره مامان قوله قول هنوز نيم ساعت نگذشته بود گفتي مامان بريم دوچرخه سواري گفتم هوا گرمه تو حياط آفتابه بزار غروب ميريم برگشتي دستت رو انداختي تو گردنم پلاك و زنجير زنمو بده به زنم ميگم بفروشش عوضش كن از اون روز به بعد جرأت ندارم بهت نه بگم سريع حمله ميكني به گردنم كه پلاك و زنجير زنم و بده ميگم بفروشش ميگم عوضش كن منم از ترس پاره شدن زنجير مدتيه اون رو تو خونه گذاشتم حالا همش سراغش رو ميگيري زنجير زنم كجاس ميگم زنت كجاس كه زنجير داشته باشه ميگي به بابا ميگم از همايون برام بخره (سوپري قبلي سر كوچمون رو ميگه حالا جاش رو به يكي ديگه داده ولي پارسا هنوز ميگه مغازه همايون) 

 مانتو خريدم به بابا نشون ميدم ميگم اين خوبه بهم مياد برگشتي ميگي مامان لخمك بزن ببينم بهت مياد. (به لبخند ميگفتي لخمك گفتم يكباره بگو يخمك  و از اون روز ميگي يخمك و خودت كلي به خودت ميخندي البته همه حروف رو به خوبي تلفظ ميكني غير از حرف ر كه ميگي ل)

در پايان بيشتر جملاتت باشه رو بكار ميبري مثلاً مامان آب بيار من باشه،مامان ببرم حمام باشه سربازهامم ميارم حمام ميدم باشه اول خودت حمامم بده بعد خودم حمام ميكنم باشه، و... هر كاري ميكنم تا امروز موفق نشدم اين كلمه رو از يادت ببرم.

دو سه روز يكبار كارت جديدي از تراشه ها رو بهت نشون ميدم و ماشالله سريع كلمه رو ياد ميگيري و الان چند كلمه جديد ديگه ياد گرفتي كه اگه اينجوري پيش بره تا پايان مرداد كتاب اولت تمام ميشهتشویق

 

از 22 تيرماه دوباره كلاس ژيمناستيك ثبت نامت كردم روزهاي زوج هفته از ساعت 6 و نيم تا 8 بعداز ظهر ادامه داره.

1

چند روز پيش مأموريت بودم نزديك ساعت يك به خونه برگشتم به محض رسيدن شام درست كردم و توي خونه رو مرتب كردم گفتم پارسا جون بيا بخوابيم گفتي مامان من خوابم نمياد ميخوام كارتون نگاه كنم گفتم باشه و اداي برنامه عمو پورنگ رو درآوردم كه هر كاري ميكني بكن فقط خونه رو كثيف نكن و تو هم قول دادي كه خونه رو بهم نريزي و به زبان خودت گفتي مامان تو بخواب خسته اي قول ميدم خونه رو بهم نريزم و بعد از بازي وسايلم رو جمع كنم منم با خيال راحت و دل خوش به قول گل پسرم خوابيدم وقتي چشمام و باز كردم ديدم پسر خوش قولم نيست و توي خونه.... و نهايتاً در جواب من كه چرا خونه رو به اين روز انداختي ميگي مامان تو برو بخواب خسته اي من دارم كمكت ميكنم توي اتاق خودمو مرتب ميكنم و با اين حرفت مامان عصباني آروم گرفت و لبخند به لب به فكر عكاسي افتاد.

3

2

4

4

اينم كاردستي كه روز جمعه با جعبه دستمال كاغذي با كمك مامان درست كردي و اينم بگم كه فقط قيچي كردن به عهده مامان بود و بقيه كارها از جمله نقاشي و رنگ آميزي بر عهده خودت بود.

5

 روز پنج شنبه آخرين روز ماه مبارك رمضان ما و خونه بابا حسين به مسافرت رفتيم در اسرع وقت در موردش مينويسم.لبخند

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (38)

مامی کوروش
23 مرداد 92 12:52
شما هم مثل ما رو قول بچه حساب می کنی ؟!
افرین به این پسر هنرمند

چاره اي جز حساب كردن رو قولش ندارم
مامان آرین
23 مرداد 92 13:54
قربوووون این شیرین زبون شیطون بلا برم من
وای کلی خندیدم از دست شازده شیرین
چه تهدیدی؟؟؟پلاک زنجیر رو میگم...

اين گل پسر من با تهديد شده با قول دادن با گريه كردن و يا هر حربه ي ديگري بايد به هدفش برسه
مامان سپهر كوچولو
23 مرداد 92 16:30
سلاااااااام من هر وقت ميام نت به وبتون سر ميزنم چه عجــــــــــب اومدين دلمون تنگ شده بود.
حرفاي پارساجونو در مورد پلاك زنجيرو كه خوندم كلي خنديدم ماشاالله به اين پسر شيرينببوسيدش.

سلام عزيزم كابل USB ام دچار مشكل شده بود نميتونستم عكس ها رو از گوشي بندازم رو كامپيوتر
خاله اسا
23 مرداد 92 18:15
خوب اقا پارساست ديگه با همين شيرين زبوني هاست كه عزيز دل همه شده مي بوسمت خوشكل خاله


مامان سایدا
24 مرداد 92 9:22
سلام سایدا یه دختر کرمانشاهیه خوشحال میشیم به وبلاگش سربزنی و اونو لینک کنی ما که شما رو لینک کردیم

سلام الان ميام
آیسان مامان ماهان
24 مرداد 92 12:37
لورل و هاردی چطورین؟؟؟؟؟/

ما خوب خوبيم بهتر از اين نميشه
آیسان مامان ماهان
24 مرداد 92 12:38
الهی فدای شیرین زبونی پارسا جونم خخخخخخخ راست میگه بچه مامانی خانوم زنجیر زن بچه رو بهش بده

مال خودمه اونو به عروسسسسسسسسسس ن م ي د م
آیسان مامان ماهان
24 مرداد 92 12:39
باید بسپرم آقا همایون دوتام براخونه ما زن بده یکی برا ماهان یکی برا بابای ماهان

حالا ماهان يه چيزي انشاالله يكي از بهترين هاش رو ميگيره ولي باباي ماهان چرااااا خودش كه بهترينش رو داره
آیسان مامان ماهان
24 مرداد 92 12:41
حالا جدا ،پسمل داری به این خوبی و نازی و شیرین زبونی یه یخمک بزن برامون عکس بذار کمی هم ما لخمک بزنیم



آیسان مامان ماهان
24 مرداد 92 12:42
ای جون دلم مامان خانومی بچه ها همشون یه چیزایی اول و آخر جمله هاشون میزارن بزرگ بشن یادشون میره شما خودتو زیاد به زحمت ننداز بااااااااااااااااااااااشه؟؟؟؟؟؟؟

ميگم مثل بگو خوب اردلان تمجيد نشه
آیسان مامان ماهان
24 مرداد 92 12:43
ای جونم چه پسر ورزشکار و ژینماستیک کاری


آیسان مامان ماهان
24 مرداد 92 12:44
چقدم اسباب بازی داری خاله منم بیام بازی ،یا اینکه برام یه نقاشی خوشگل میکشی و حالشو ببرم

قدمت روي چشم عزيز دلم
مامان محمدصدرا
25 مرداد 92 23:05
الهی الهی الهههههههههههههههی با این پسر شیرین زبون و ناز. خدا حفظش کنه این گل پسرو.

ممنون خاله جون
علی
26 مرداد 92 9:41
مرسی ممنون


مامانِ عسل
26 مرداد 92 10:26
سلام خانوم لورل
دفعه بعد که اومدین ایلام خبر بدین گوسفندی چیزی قربانی کنیم... باشه!!!!
جاتون توی عروسی خالیه

ممنون خانمياميدوارم به شما و عسل جون خوش بگذره
رومینا
26 مرداد 92 18:20
خدای من از دست این پارسا . کلی خندیدم چه کار خوبی میکنی میزاری بره ورزش. . کاردستی قشنگی درست کردی پارسا جون . ولی مامانی زود به زود بیا اخه فکر دل ما نیستی که تنگ میشه


مامان ندا
27 مرداد 92 13:22
سلام ممنون ازاینکه به وب من سرزدیدوپاسخ دادیدمن ازروستای هرسین کسی رومیخوام ولی اشکالی نداره خوشحال میشم لینکتون کنم

سلام خواهش ميكنمهرسين اسم يكي از شهرستان هاي كرمانشاهه حالا نميدونم روستايي به اين اسم وجود داره يا نهما هم شما رو لينك ميكنيم
ژاله مامان آیدا
27 مرداد 92 23:08
عزیزم ممنون از تعریفتون.بله بافت پاپوش رو می تونید تو این سایت ببینید http://kadbanoo59.blogfa.com/post-7.aspx

شال گردن هم http://www.yjc.ir/fa/news/4236536/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D8%A7%D9%84-%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A8%D8%A7%D9%81%DB%8C%D8%AF

بافتني هاتون واقعاً تعريفي بودنبابت آدرسم ممنون
مامان ساتیار
28 مرداد 92 17:59
وای چقدر این پست قشنگ بوووووود.. کی باشه ساتیار من از حرفا بزنه و ازین کارا بکنه..
خدا نگهت داره پارساجووووون..

عزيزم عمر ما مثل برق و باد ميگذره چشم به هم بزاري ساتيار جون هم از اين حرفها ميزنه و دلت رو آب ميكنه
مامان سونیا
29 مرداد 92 1:36
وای هزار ماشالله به این پسر شیرین زبون پس تند و تند مامانی رو میگذاره توی آمپاس و ازش طلب زنجیر و پلاک رو میکنه که بده به زنش حتما بهش سفارش میکنه که عوضش کنه

وقتي به ميلش رفتار ميكنم به زنش ميگه حق نداري عوضش كني ولي كافيه بهش نه بگم اونوقت بهش ميگه برو بفروشش عوضش كن
الهام مامان علیرضا
29 مرداد 92 18:49
فدای شیرین زبونیات عزیزم
خوب کرم حلزون هم خیلی خوبه البته من نخریدم آاااا ولی علیرضا تبلیغشو خیلی دوست داره منم فکر می کنم باید خوب باشه دیگه
آفرین به شما که داری تراشه ها رو تموم می کنی آقا پارسا
راستی ژیمناستیک که میری خیلی خوبه بدن انعطاف پذیری برای خودت درست می کنی



آیسان مامان ماهان
4 شهریور 92 13:18
باشه خانوم خانوما حالا شما بخند،تا اونجایی که من می دونم همه پسملیا یه مدلن،کی بشه پارسا بذارتت تو آمپاس هی بیام بهت بخندم

در حال حاضر وضعيت من خيلي خيلي بهتر از وضعيت شماست آخه پسر من فقط طلاهام رو واسه زنش ميخواد هنوز از خونه ننداختدم بيرون ولي شما چي خواهر جون همون اول كار از خونه انداختدت بيرون
ژاله مامان آیدا
4 شهریور 92 17:25
هزار ماشااله به آقا پارسا گل


مامان ترنم
5 شهریور 92 10:41
خوبه حالا قول داده بوده وگرنه ....


وگرنه گردنمم با گردنبند بر ميداشت واسه زنش
مامان ترنم
5 شهریور 92 10:42
گردنبند زن بچه‌رو مي‌گيري اونوقت مي‌گي نفروشش؟؟؟؟
خدا نكنه بچه‌ها بدونن چيزي بعدن مال اونا مي‌شه . ديگه ول كن نيستن و تا اون وسيله رو ازت نگيرن دست بر نمي‌دارن.

گردنبند مال خودمه همسر خودم برام خريده به هيچكسم نميدمش اونم اينقدر سنگ زنش رو به سينه ميزنه بره كار كنه واسه همسرش بخرهچه مادر شوهريم من
مامان ترنم
5 شهریور 92 10:43
مسافرت خوش بگذره عزيزم.

ممنون خانومي
آیسان مامان ماهان
5 شهریور 92 12:42
اونکه آره خوب از در میرم و از دیوار برمیگردم،،،پسملی هم طاقت دوری منو نداره..وضع شما بدتره چون من خودم یه زنم میدونم ترجیح دادن ، همسر به مادر یعنی چـــــــــــــیمن اگه جای شما بودم یا زنشو میکشتم یا خودمووووووووو

حالا كه اينجوره اصلاً براش زن نميگيرم
الهام مامان علیرضا
7 شهریور 92 11:13
خصوصی عزیزم


مامان پارسا
11 شهریور 92 1:38
ماجرای زنجیر زن آقا پارسا خیلی جالب بود کلی خندیدم


الهام مامان علیرضا
16 شهریور 92 10:57
عزیزم به زودی قسمت نظرات و فعال می کنم.
ممنون که بهمون سر می زنید.



مامان محمدصدرا
17 شهریور 92 12:23
خانمی پیام قبلیم یادم رفت خصوصی بزنم خودت یه لطفی بکن تاییدش نکن عزیزم مرسی

عزيزم هواسم بود
مامان دو بهونه قشنگ زندگی
17 شهریور 92 23:10
خو پلاک زنجیر زنشه بده دیه خه سوره بازی در نیار ماشالله به پسر ورزشکارمون مامانی من قبلا برای این پست نظر گذاشته بودم نیست ؟ دو سه هفته پیش بود

سلام خانومي كم پيدا شديننظرتون ثبت نشدهمال خودش نيست مال خودمه ميخواستم لطف كنم بدم به زنش حالا كه اينجوري شد هيچي بهشان نميدم كيف ميكني ماماني به اين ميگن خه سوره
بهار مامانه برسام
19 شهریور 92 17:19
سلام گلم
ممنون از لطفت که به ما سر زدی
هزارماشالله به این ناز پسرتون
خدا حفظش کنه خیلی شیرینه
گلم خیلی خوشحال شدم از آشناییتون
روز خوبی داشته باشید
در پناه خدای مهربون


مامانِ عسل
19 شهریور 92 19:40



مثل هیچکس
2 مهر 92 10:37
ماشالا خدا حفظش کنه خیلی دوست داشتنیه


آیسان مامان ماهان
17 مهر 92 12:19
پارسا جونم روز جهانی کودک مبارکت باشه عزیززززززززززززززززززم

ممنون خاله جون
مهسا
30 مهر 92 0:24
عجب حکایته این پلاک و زنجیری


نی نی راز
6 آبان 92 13:15
سلام وااااااای ماشاالله به گل پسرت!خیلی به جریان پلاک و زنجیر زنش خندیدم!جالب بود برام اون حرکتش.
خدا پسرتو براتون نگه داره انشاالله

سلام ممنون عزيزم انشاالله 95 روز شما هم به سلامتي ميرسه