ماجراي بيرون رفتن پارسا به روايت تصوير
آقا پارساي ما قراره امروز با مامان و دوست مامان با هم برن بيرون اينجا گل پسرم خوشتيپ كرده و منتظر اومدن دوست مامانه
از نشستن خسته شدم پا شم تا اومدن دوست مامان چرخي توي خونه بزنم
از بس راه رفتم خسته شدن بهتره كمي لم بزنم ببينم كي ميان
به جاي راه رفتن و لم زدن بهتره كمي فكر كنم ببينم چرا دير كردن
بلاخره خوابم گرفت و دوست مامان هنوز نيومده
با كلي تأخير دوست مامان اومدن منم چون خواب آلود بودم در تمام مدت رفتن و آمدن توي بغل مامان جا خوش كردم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی