پارسا و مهد كودك
با نزديك شدن به فصل امتحانها و رفتن خاله جون به خوابگاه دوباره دل نگراني هاي مامان شروع شد ولي اين دفعه خودت كمك بزرگي به مامان كردي وقتي ازت سؤال كردم ميخواي بزارمت خونه باباحسين يا مهد يا خونه مامان اختر مهد رو ترجيح دادي و بلاخره به مهد رفتي مامان دو روز مرخصي گرفت و روز اول باهات اومد و از ساعت 9 تا 11 و نيم پيشت بودم اول از كنارم تكان نخوردي ولي بعد از زمان كوتاهي با بچه ها شروع به بازي كردي و در آخر به زور راضي شدي برگردي روز دوم هم توي مهد موندي و مامان خونه اومد و ساعت 11 و نيم خاله جون اومد دنبالت و در واقع خيلي زودتر از اوني كه فكرش رو ميكردم به اونجا عادت كردي روزهاي بعد هم از ساعت 7 و نيم تا 11 و نيم مهد ميموني و بعد باباحسين مياد دنبالت باهاش ميري خونشون و مامان هم يك ربع به سه بر ميگرده خونه و نهار رو خونه بابا حسين ميخوره و بعد خواب بعداز ظهر و ساعت 6 هم ميريم خونه خودمان 45 دقيقه بعدش هم بابا برميگرده.
تاريخ اولين روز رفتنت به مهد 24 ارديبهشت 1392
تاريخ دومين روز رفتنت به مهد26 ارديبهشت1392
عزيز دلم محيط مهدتون خيلي عاليه و با توجه به اينكه تابستونه و بيشتر مامانهاي معلم تعطيلن حدود 10 تا بچه هستين كه 3 تاشون تقريباً همسن خودتن و از بين اونها بيشتر با حسام دوست شدي و توي خونه مرتب اسمش رو مياري ياشار و آريا هم 2 تا ديگه از دوستاتن. توي مهد پايتخت چند تا از كشورها رو با شعر تنبل هميشه خوابه ياد گرفتي البته مسئول مهد گفت توي تابستون زياد به بچه ها آموزش نميدن چون تعدادشون خيلي كمه
و اما ماجراي برو نيكي كن و در دجله انداز: خواهر يكي از مربيهاي مهدتون ترم قبل دانشجوي مامان بود و همين خانومي كه الان مربي شماست سفارشش رو به مامان كرد و مامان هم نمره قبولي رو بهش داد و الان دانشجوي دايي هابيل شده و دايي هم بهش نمره داد و اون مربي هم به خاطر اينكه كار مامان و دايي رو جبران كنه حسابي به تو ميرسه و شمارش رو به مامان داده و مامان هم بيشتر بعد از ظهرها باهاش تلفني حرف ميزنه و آمار اون روز شما رو ميگيره كه چي خوردي، با كي بازي كردي، بازيهات چي بوده و .... و به محض قطع تلفن به خاله و بابا خبرش رو ميده بابا ميگه خوبه كلاً براي يك ماه ميخواي بزاريش مهد اينهمه شلوغش كردي شدي مثل مادري كه تنها فرزندش رو براي هميشه راهي يك كشور ديگه كرده و مطمئنه تا آخر عمرش بر نميگرده
حياط مهد كودك
اين عكس رو يادم رفته بود بزارم خاله زحمتش رو كشيده