چیزی شبیه معجزه
چهارشنبه شب 23 اردیبهشت دختر خالم خونمون دعوت بود دخترخالم دو تا پسر داره پسر بزرگش از پارسا بزرگتره و خیلی پسر آرومیه پسر دومش 2 ماهی از پارسا کوچیکتره و برعکس پسر بزرگش دیوار صاف رو بالا میره و حتی یک ثانیه رو زمین بند نمیشه جوری که بعضی وقتها که کار داره مجبور میشه پاشو به جایی ببنده که بلایی سر خودش نیاره مثلاً یکبار تو خونه آتش سوزی راه انداخته خلاصه هر چی از شیطنتش بگی کم گفتی اون شب بچه ها با هم بودن توی خونه شروع کردن دو به دو هر چی گفتیم بشینین بازی نشستنی انجام بدین گوش ندادن توپ پارسا رو بهشون دادم گفتم برین تو حیاط فوتبال بازی کنین بازم بی فایده بود 2تا دوچرخه پارسا رو گذاشتم تو حیاط گفتم برین دوچرخه سواری تو حیاط بازهم بی فایده ...
نویسنده :
ماماني
10:51