تعطیلات 94
آخرین چهارشنبه سال خواهر شوهرم و دخترهاش مهمون خونه ما بودن پارسا با دو قولوهای دختر عمه اش که یکسال از او بزرگترن شیطونی کرد و حسابی از خجالت خونه که خودم دلم نمی اومد روی فرشهاش راه برم دراومدن اونا بعداز ظهر پنج شنبه رفتن جمعه آخر سال هم زن داداشم رو واسه شام پا گشا کردم خونه پدرم و خواهرمم دعوتمون بودن و اینبار پارسا و دوقولوهای خواهرم همه جا رو بهم ریختن مهمونا ساعت یازده و نیم رفتن من موندم و پارسایی که از شدت خواب به زور حرف میزد و فقط بهانه میگرفت که بیا پیش من بخواب تا خوابم ببره و خونه ای که هیچ چیزش سر جاش نبود و دو ساعت و نیمم تا شروع سال جدید وقت داشتم قبل از هر چیز پارسا رو خوابوندم چون نق زدن و بهونه گیریش عصبیم کرده بود بعد توی خونه رو مرتب کردم و سریع جارو برقی کشیدم بعدم ظرفها رو سر جاشون گذاشتم و یک ربع مونه به ساعت یک سفره هفت سین رو چیدم توی این مدتم تنها کاری که همسرم انجام داد و به قول خودش بهم کمک کرد جمع کردن آشغالها و گذاشتن اونا توی سطل زباله سر کوچه بود تا سال جدید زباله ای توی خونه نباشهساعت یک همه کارهام تموم شدن و خودمم حاضر شدم ساعت گوشیم رو گذاشتم ده دقیقه به دو خوابیدم.
ساعت 2 پارسا رو بیدار کردم و سه تایی سر سفره هفت سین نشستیم تا لحظه تحویل سال پارسا دوبار رفت توی رختخوابش اینقدر خوابش می اومد که شکلاتهای سر سفره هم وسوسه اش نکردن بیدار بمونه نیم ساعت بعد از تحویل سال خوابیدیم. صبح بعد از بیدار شدن ازش عکس گرفتیم.
اولین جایی که واسه عید دیدنی رفتیم خونه پدرم بود عیدی که من و باباش بهش داده بودیم توی کیف همراهش بود به محض ورود به خونه بابام گفت بابا حسین بیا عیدی بهت بدم بابام گفت من بزرگترم باید به تو عیدی بدم بعد از خونه پدرم خونه مادربزرگ رفتیم و بعدم رفتیم سر مزار و فاتحه دادیم و برگشتیم خونه خودمون.
قبل از عید تصمیم داشتیم تعطیلات رو بریم کاشان ولی چون داداشم تازه از ماه عسل اومده بود گفت کلی کار عقب مونده داره و نمی تونه بیاد خواهرم به خاطر دو قولوهاش گفت نمیان و پدرمم که خالش تازه فوت شده گفت امسال عید مسافرت نمیره ما هم چون دیگه همسفر نداشتیم سفرمون به کاشان کنسل کردیم و قرار شد بریم ایلام که هم نزدیکتر از کاشانه و هم هواش گرمه.
بعد از ظهر شنبه اولین روز فروردین به استان ایلام بعد به صالح آباد که مکان زیارتیه رفتیم
از روز چهارشنبه ادارات شروع به کار کردن ولی رئیس ما ادارمون رو شیفتی کردن و من تا امروز یعنی سه شنبه 11 فروردین تعطیل بودم ولی همسرم از چهارشنبه سرکار رفتن صبح ها من و پارسا میرفتیم واسه خرید و بعد از ظهرها هم سه تایی میرفتیم کرمانشاه گردی. این عکسهام میدون فردوسیه که خیلی قشنگ تزئین شده بود.