اولین اردو
این عکس مربوط به 12 فروردین کنار سد مخزنیه خودم عاشق این عکس پارسام
چهارشنبه نهم اردیبهشت بچه های کلاس پارسا رو بردن اردو توی حیاط مدرسشون چند روز قبلش به ما اعلام کردن چهارشنبه بچه ها رو بدون کیف و کتاب با نهار بفرستین مدرسه چون بقیه بچه های مدرسه رو بردن اردو اینام دوست دارن برن تصمیم گرفتیم ببریمشون توی حیاط مدرسه حیاطشون خیلی باصفاس پر از گلهای محمدی که عطرش تمام فضا رو گرفته و درختهای شکوفه زده پارسام که طبق معمول اولین تجربه هاش ذوق زده که میخوام برم اردو بلاخره روز موعود فرا رسید صبح من قبل از رفتن به اداره نهارش رو گذاشتم و بقیه کارها افتاد رو دوش خواهرم تا ساعت 9 که وقت رفتنش بود خواهرم همه وسایلش رو آماده کرده بود و با آژانس رفته بودن مدرسه ظهر که برگشتم خونه وقتی خواهرم در مورد اردو حرف زد خیلی پشیمان شدم چرا خودمم نرفتم بهش سر بزنم گفتم کاش تماس میگرفتی و می گفتی همه بچه ها با ماماناشون بودن
چهارشنبه 16 اردیبهشت قرار بود بعد از ظهر برای بچه های پیش دبستانی جشن بگیرن من و پارسا ساعت 5 بعد از ظهر رفتیم مدرسه گفتن امروز عکاس آوردیم و فقط عکس میگیریم ازشون جشنشون بعد از اتمام دوره میشه. از هر کدام از بچه ها 2 قطعه عکس گرفتن یک عکس یکنفره و یکی هم دسته جمعی البته بعضی از اولیا از جمله ما دو تا از عکاس خواستیم که یه عکس مادر پسری هم ازمون بگیره.
پارسا تا 23 اردیبهشت مدرسه رفت و بعد از اون تعطیل شدن شور و اشتیاقی عجیبی برای رفتن به مدرسه داره بعد از تعطیلی کلی ناراحت شد و گفت کاش فعلاً مدرسه میرفتیم.
یکشنبه 3 خرداد ساعت 9 صبح جشن پایان دوره براشون گرفتن من و پارسا با هم رفتیم مدرسه خیلی بهشون خوش گذشت هر کدام از بچه ها خواستن که شعر یا قرآن یا هر چیزی که توی دوره یاد گرفتن رو بخونن پارسا دعای فرج رو خوند
بعدشم از همه بچه ها خواستن با هم سرود ایران من و چند تا سوره رو هم خوانی کنن که صدای پارسا و یکی از همکلاسیهاش به اسم کانی از همه رساتر بود.
کانی همین دختره که کنار پارسا وایساده پارسا عجیب بهش حساسیت داره اونم از همه جا بیخبر هر جا پارسا میره دنبالشه توی عکسم مشخصه پارسا با چه غیضی داره از خودش جداش میکنه