پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 15 روز سن داره

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

يك روز تعطيل

1392/8/7 10:39
نویسنده : ماماني
547 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه صبح اول وقت از خواب بيدار شدي و بعداز ظهر هم كلاش ژيمناستيك داشتي وقتي از كلاس برگشتيم از شدت خستگي داشتي بي هوش ميشدي بابا دانشگاه بود به بهونه اومدن بابا بيدار نگهت داشتم ولي بي فايده بود و ساعت 7 خوابيدي شب مهمون داشتيم هر كاري كردم بيدار نشدي شام بخوري. پنج شنبه عيد غدير مامان تعطيل بود و به خيال خودش تا نصف روز ميتونست بخوابه و دلي از عزا در بياره ولي اي دل غافل ساعت 7 صبح به جاي زنگ موبايلم جنابعالي بالاي سرم نشسته بودي كه مامان پا شو تخم مرغ گوجه درست كن برام گرسنمه و ول كنم نبودي از زنگ ساعت سمج تر ميخواستي كه بيدارشم منم با نارضايتي تموم بلند شدم، سفارشت رو آماده كردم و لقمه گرفتم گذاشتم دهنت، يك ربع به 8 ازت خواهش كردم كه بزاري يك ساعت بخوابم و تو پاي تلويزيون يا كامپيوترت بشيني تو هم قول دادي سراغم نياي ولي پنج دقيقه يكبار ميومدي بالاي سرم كه مامان بخواب من كاريت ندارم من پسر خوبيم و خلاصه حسابي رو اعصابم راه رفتي تا اينكه نزديك ساعت 8 و نيم بابا زنگ زد (بابا امروز سركار بود) و عيد رو بهمون تبريك گفت و تو هم گوشي رو گرفتي بابا گفت به مامان بگو امروز برات كيك بخره (روز عيد غدير بابا و خانوادش به طور رسمي واسه خواستگاري خونه ما اومدن) و شما هم سوزنت گير كرد كه زود باش بيدار شو من كيك ميخوام و خلاصه روز تعطيلي كه از 10 روز پيش واسش نقشه كشيده بودم كه ميگيرم تا ساعت 12 ميخوابم اينجوري خراب شد، با غرغر بيدار شدم و دست و صورتم رو ميشتم كه صداي آهنگت تا هفت تا خونه اونورتر ميرفت و بدو اومدي كه مامان بيا ....  بله قبل از اينكه صبحانه بخوريم كلي بزن و بكوب راه انداختيم و بعد از اونم رفتيم و كيك سفارش داديم و جالب اين بود كه تموم مغازه هاي مسيرمون باز بودن ژاكت و زير پيرهن و شلوار راحتي هم برات خريدم و خلاصه عيدي كه از اداره گرفته بودم همش واسه تو خرج شد ظهر هم رفتيم مزار و بعد برگشت رفتيم شيريني فروشي كه كيك رو بياريم ولي چيزي كه تحويل گرفتيم زمين تا آسمون با سفارش ما فرق كرد مامانم ناراحت شد و گفت كيك رو نميبرم بيعانه هم مال خودت تو هم چشمات پر اشك شد كه من همينو ميخوام اين خوبه اسم من روش نوشته شده مامان نگاه كن نوشته پارسا  به خاطر اينكه روز تو خراب نشه كيك رو آوردم و كلي هم با فروشنده بحث كردم كه منبعد بيشتر دقت كنين و اونم گفت خانم كيك هر شكلي باشه چه فرقي ميكنهتعجب مامانم گفت به نظر شما مزه كيك كاكائويي و كيك خامه اي با هم فرق نميكنن و در نهايت كيك رو گرفتيم و بعداز ظهر هم حسابي خوش گذرونديم خاله راهيل و بعدش بابا اومدن خونه

 

عيدت مبارك

15 مهر چكاب كامل انجام دادي كه شامل همه چيز از جمله كم خوني، تيروئيد، آزمايش كبدي،عفونت ادرا، حتي قند و كلسترول و ... ميشد روز يكشنبه 5 ابان نتيجه رو برديم پيش دكترت هزار ماشالله هيچ مشكلي نداشتي دكتر در جواب مامان كه گفت شربت تقويتي براش بنويس گفت وقتي اشتهاش خوبه به هيچ چيز نياز نداره و فقط شربت زينك سولفات برات نوشت كه فكر كنم به خاطر اين بود دست خالي از مطبش بيرون نيايمنیشخند بين خودمون بمونه مامان خودش رو در حد متخصص اطفال قبول داره تصميم گرفته بعد از تموم شدن شربت زينك سولفاتت به سفارش خاله بهار مامان برسام جون حتماً سندروس رو برات بگيره و هفته اي يكي دوبار بهت بدهشیطان تا يادم نرفته اينم بگم وزنت 20 كيلو گرم و قدت 110 سانتي متر بود كه آقاي دكتر لپت رو كشيد و گفت قد و وزنت هم عاليه آقا پارسا

گل پسر من روز به روز آقا تر و فهميده تر ميشه و چيزهاي جديدي ميگه مثلاً وقتي من و خاله راهيل با هم حرف ميزنيم ميگه كم حرف بزنين سرگيجه گرفتم و يقين دارم من و باباش حتي يكبار اين جمله از دهنمون بيرون نيومده تعجب(البته تقصير نداره حرفهاي ما دوتا هيچ وقت تمومي نداره)

وقتي چيزي رو ميخواد و من شروع ميكنم به نصيحت كردنش كه به اين دلايل نميشه دستش رو تكون ميده و ميگه اصلاً غلط كردم بابا ديگه ول كنتعجب

شايد روزي صد بار ميپرسه ساعت چنده وقتي ميگم چرا اينقد ميپرسي مگه ميخواي بري اداره، ميگه اي بابا تو چكار به اين داري يك كلمه ساعت رو بگو. وقتي پيششم همش ميگه مامان ساعت چند مياي، ساعت چند ميري، بابا ساعت چند مياد، ساعت چند ميره و اينكه ساعت چند برگرد و اين پرسيدناش دلم و كباب ميكنهناراحت

حسابي حرف گوش كن شده و بدون اجازه من هيچ كاري انجام نميده حتي وقتي چيزي بر خلاف ميلش ميگم شروع ميكنه گريه كردن و تا اجازش رو ندم انجامش نميده كه بيشتر بحث ما سر رفتن خونه پدربزرگمه كه دوست داره 24 ساعته اونجا باشه و من اجازه نميدم و خلاصه برنامه ها داريم با هم. وقتي اجازه چيزي رو ميخواد و خيلي روش اصرار داره ميگم بابات گفته بهت اجازه ندم ميگه مامان خودت اصلي بابا هر چي تو بگي گوش ميده خودت اجازه بدهنیشخند

تازگي دستش ميرسه شير آب رو باز كني هر چند وقت يكبار ظرفهاي روي سنيگ رو ميشوره و اگه يك استكان بشوره همه لباسات خيس ميشه اونوقت بايد لباساش رو عوض كنم و در حين عوض كردن لباس مرتب ازم ميپرسه مامان كار خوبي كردم كمكت كردم؟ مامان تو خسته اي ديگه نمي خواد ظرف بشوري خودم ميشورمشون؟ مامان نگران نباش پسرت بزرگ شده كمكت ميكنه؟ مامان مريض بشي ديگه نمي خواد بابا ظرفها رو بشوره قبل از اينكه بابا بياد خودم ميشورمش و خلاصه كلي حرف ميزنه و منم جوري براش به به و چهچه راه ميندازم كه انگار چي شده و اون از هر تعرف و تشكر من كلي كيف ميكنه و در نهايت ميگه مامان بوس بوسيه ( بوس بوسي وقتيه كه بيش از 50 بار همديگه رو بوس كنيم)ماچماچ

ديروز از اداره برگشتم خونه ميگه مامان واسه بابا تن تاك بخر منم هاج و واج نگاش ميكنم تعجب تن تاك واسه چي ميپرسي مامان بابام شكمش بزرگ شده مدرسه بياد دنبالم بچه ها بهم ميخندن تعجب ميگم اونوقت تو مدرسه ميري و من نميدونم ميگه نه الان نميرم سال ديگه كه برم مدرسه گفتم بابا كجاي شكمش بزرگه يه جوري خودت رو لوس كردي كه إإإإإإإ چقدر ميپرسي خوب الان بزرگ نيست تا سال ديگه بزرگ ميشه ميگم از الان براش بخر تا بزرگ نشه قهقههقهقههقهقهه

هر تبليغي از تلويزيون پخش ميشه اگه وسيله خونه باشه ميگه مامان براي خونه بزرگمون بگيريمش و اگه خوراكي باشه ميگه بابا برام بخريش (به ميخريش ميگه بخريش)

 تا يادم نرفته اينم بنويسم چند وقت پيش مطالب دفتر يادداشتم رو مي خوندم كه توي يك صفحش كلمات زير رو نوشته بودم كه پارسا قبلاً  اينجوري تلفظ ميكرده ولي متأسفانه نوشته هام تاريخ ندارن:

چي نوفتي: چي نوشتي

كردگن: كرگدن

پاژاژ: پاساژ ( البته اين كلمه هنوز هم همنجوري تلفظ ميشه)

هيولا: اهورا (هنوزم حرف ر رو ل تلفظ ميكني)

لاسول: راسو

مي ختاشنمش: مي شناختمش

روش خوف نوفشته: روش خوب نوشته

فرك خوبي كردم: فكر خوبي كردم

لخمك: لبخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان آرین
7 آبان 92 12:47
سلام .عیدتون وسالگرد خواستگاریتون مبارک.انشاالله 120سال کنار هم شاد وسلامت باشین.
هزار ماشاالله به قدو بالات خاله جون چشم حسودات هم کور.اینا همش به خاطر زحمات مامان وباباست باید قدرشون رو بدونی مخصوصا مامان مهربونت رو.

سلام ممنون خاله مهربون
مامان آرین
7 آبان 92 12:48
مامانی جون خصوصی دارین

ممنون
الهام مامان علیرضا
13 آبان 92 12:19
عزیزم چه کلمه های سختی رو درست ادا می کنی نمونه اش همین کرگدن و هیولا
وای منم حسابی کلافه میشم وقتی بچه میاد بیدارم می کنه
سالگرد خواستگاری و عیدتون با تاخیر مبارک عزیزم
خوشبخت باشید



زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
17 آبان 92 0:02

دوست مهربونم بهت تبریک میگم همیشه خوش و خوشبخت باشید


باران
18 آبان 92 11:35
انشاالا که درکنارهم خوش و خرم باشین



امیرحسین کوچولو نفس ما
19 آبان 92 19:19
وای خدا چقدر خندیدم از شیطنت های گل پسری.عجب تخیلی دارن،تن تاک و ماجراش کلی منو خندوند.مامانی جای من حسابی بوسش کن.
ماماني
پاسخ