روز تولد پارسا و خريد خونه
نازنين پسرم اول ارديبهشت روز تولدت بود چون روز يكشنبه ميشد و مامان اداره بود چند روز زودتر واست يك جشن كوچولو گرفتيم و تنها مهمانمون خاله جون بود از طرفي توي پستهاي قبلي نوشتم كه مدت زيادي دنبال خونه گشتيم ولي نتونستيم خونه مورد نظرمون را پيدا كنيم و نهايتاً مجبور شديم كنار اداره مامان زميني بخريم كه مجوز ساخت و سازش هنوز آزاد نشده بود با وجوديكه بيش از 9 ماه از خريد زمينمون گذشه بود ولي هيچ اقدامي واسه گرفتن مجوزش انجام ندادن به همين دليل تصميم قطعي گرفتيم كه زمين رو بفروشيم و خونه بخريم و اين مدت تقريباً اكثريت بعدازظهرا وقتمان رو به ديدن خونه و بنگاه گشتن ميگذرونديم كه البته زياد هم واسه تو بد نبود چون هر روز بعد از برگشتن از بنگاه يك ساعتي رو توي پارك و شهربازي ميگذروندي و بابا و مامان هم مشغول حرف زدن در مورد خونه و بقيه مسائلش و نهايتاً توي اين مدت خونه مورد نظرمون رو پيدا كرديم و شنبه شب 31 فروردين با صاحبخونه صحبت كرديم و نهايتاً اول ارديبهشت خونه به نام ما قولنامه شد يعني دقيقاً روز تولدت و روز خونه دارشدنمان يكي شد. اينم چند تا از عكسهاي تولد چهار سالگيت:
اين كلاه بن تن كه سرت گذاشتي همون كلاهيه كه خاله مريم قبلاً قولش رو داده بودن و چند وقت قبل هم زحمتش رو كشيدن بازهم بابت هديه قشنگش ازشون تشكر ميكنيم.
هلي كوپتر هم كادوي خاله جون بود البته خودت باهاش رفته بودي خريد و خودت انتخاب كرده بودي قبل از بدنيا اومدنت همراه سيسمونيت مامان بزرگترش رو واست خريده كه بعداً عكسش رو ميذارم. و حالا هردوشان رو كنار هم ميزاري و ميگي اين مامانه اين بچش
اين گوشه كيكم كه ميبيني اينجوري شده شاهكار خودته چون بعد از اينكه كيك رو آورديم خونه نتونستي تحمل بياري و مرتب زبون دور دهانت ميزدي كه من كيك ميخوام و نهايتاً با قاشق به جون كيك افتادي و به قول بابا زير كتش كردي. نوش جون عزيزم انشاءالله كيك تولد 120 سالگيت رو بخوري