این روزهای ما
عزیز دلم روز پنج شنبه من و شما و بابایی، خاله جون رو بردیم خوابگاه و از اونجا خونه ی عمت رفتیم و حدود ساعت ١٠ شب برگشتیم خونه خودمان و باز خیال مامان و بابا برات نگران شد. خداییش وقتی خاله جون پیشته اگه خودم از صبح تا شب هم نباشم خیالم راحته خاله جون از ٧ آذر تا ٧ دی خوابگاه میمونن یعنی حدود یک ماه، من و بابا هم نشستیم و برنامه ریزی کردیم که این یک ماه دسته گلمون رو چیکار کنیم و نتیجه برنامه ریزی دقیقمون شد این: ٧ روزش تعطیلی میشه، ٤ روز مامان مرخصی میگیره، ٦ روز هم بابایی مرخصی میگیره که با هم ١٧ روز میشه میمونه ١٣ روزش. تا امروز ٢ روزش اینجوری رفته شب میریم خونه بابا حسین و اونجا میخوابیم که صبح مجبور نشیم از خواب ناز بیدارت کنیم و مونده ١١ روزش که طبق برنامه ما ٩ روز دیگش خونه بابا حسین پیش مادر باشی و ٢ روزشم خونه آقا. به این میگن برنامه ریزی
مامان خانوم شما از هر انگشتش یک هنر میریزه اما متأسفانه بدلیل کمبود وقت تا حالا نتونستن زیاد هنرنمایی کنن حدود دو هفته قبل عزم خودشون رو جزم کردن که واسه آقا پسرش یک شلوار خوشکل ببافن به خاطر همین دست به کار شدن اینم تصاویری از اول و آخر کار
اینم شلوار بافته شده
دوشنبه 4 دی ماه دختر دایی مامان توی محضر عقد کردن و مراسم خیلی ساده بود قبل از اومدن عروس و داماد چند قطعه عکس ازت گرفتم توی خونه بابات ازم پرسید به نظرت روی این صندلی خالی کی میشینه؟ منم در جواب گفتم خوشبخت ترین دختر دنیا و بعد کلی در مورد عروس آیندمون و اینکه چه کارهایی براش انجام میدیم حرف زدیم. الهی من قربون خودت و عروست بشم عزیزم همین جا این رو بهت قول میدم براتون هیچی کم نزارم حتی بیشتر از توانم (مامان های دختر دار حواستون رو جمع کنیدهمچین مادر شوهرهایی کم پیدا میشن )
سه شنبه شب گذشته هوا بارونی بود و ما هوس خیابون گردی به سرمون زد شال و کلاه کردیم و رفتیم بیرون پس از کلی دور زدن چون بارون خیلی شدید شد تصمیم گرفتیم برگردیم خونه ولی شما گفتین اول بریم قصر بادی و بعد برگردیم خونه و من و بابایی هم چون امپراطور کوچولومون دستور نهایی رو صادر کردن اطاعت کردیم و به قصر بادی رفتیم وقتی از در رفتیم تو تازه یادت اومد با لباس خونه اومدی بیرون برگشتی به من نگاه می کنی میگی من بازی نمی کنم پرسیدم چرا؟ گفتی شلوار نپوشیدم زشته من و بابا کلی به حرفت خندیدیم بلاخره با این بهانه که شلواری که مامان واست بافته خوشکله و از این حرفها راضی شدی از بغلم بری پایین و بازی کنی. عکس ها در ادامه مطلب: