پارساپارسا15 سالگیت مبارک

پارسا امپراطور كوچولوي مامان و بابا

انتقالی

1394/4/31 7:58
نویسنده : ماماني
417 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم و در واقع علت اصلیش این بود که من وبلاگ جدیدی درست کردم (به دلیل مشخصی که تو پست های آینده بهش اشاره می کنم) و تقریباً چند ماهی میشه که اونجا مشغولم ولی دیدم واقعاً نوشتن همزمان دو وبلاگ برام غیر ممکنه همین باعث شد که تصمیم قطعیم رو بگیرم و وبلاگ پارسا رو انتخاب کنم.

خیلی حرفها برای نوشتن دارم. از تیر ماه 94 شروع کنم بهتره،محل کار همسرم به مرکز استان انتقال پیدا کرده و چند ماهی میشه که کلاً توی رفت و آمدیم و این موضوع واقعاً برای دوتاییمون سخته بلاخره تصمیم گرفتیم که منم به مرکز استان انتقال بگیرم توی چند ماه گذشته بارها با رئیسمون صحبت کردم ولی به هیچ وجه قانع نشد که با انتقالیم موافقت کنه ولی توی مرخصی رفتن حسابی بهم کمک کرد خودم هر دو هفته یک بار سه شنبه ها تو مرکز استان جلسه داشتم چهارشنبه و پنج شنبه هم می موندم و اینجوری یه خورده رفت و آمدهامون کمتر میشد. ولی 9 تیرماه رئیس ادارمون عوض شد و رئیس جدید با انتقالیم موافقت کرد و من تمام کارها رو انجام دادم حتی خونمون رو واسه اجاره گذاشتیم و اونجا خونه دیدیم و انتخاب کردیم دفتر محل کارمم تو مرکز مشخص شد ولی دقیقه 90 رئیسمون بهم گفت هنوز راضی به رفتنت نیستم اگه یک درصدم امکان داره بمون منم گفتم قبلا مشکلاتم رو گفتم گفت اگه آقاتون بیاد اینجا راضی هستین؟ گفتم از خدامونه ولی با او موافقت نمی کنن گفت خودم پیگیری می کنم. رئیسمون کلی پیگیری کرد و نهایتاً اداره همسرم با 6 ماه مأمور شدنش موافقت کرد دوست نداشتیم شهر خودمون بیاد به یکی از شهرستان های همجوار رفت که 40 دقیقه تا شهر خودمون فاصله داره و بحث انتقالی و رفتنمون فعلاً کنسل شد.

همسرم دکترا قبول شدن 18 تیر روز مصاحبه اش بود هفدهم راهی تهران شد.

پارسا سه روز در هفته رو کلاس زبان میره، کلاس نقاشیم ثبت نامش کردم چند جلسه ای رفت ولی گفت دوست نداره بره چون واقعاً نقاشی هایی که بهشون می گفتن اصلاً در حد یک بچه پیش دبستانی نبود و خیلی براش سخت بود کلاس ژیمناستیکم گفت دوست نداره بره چون همون حرکات تکراری قبلی رو بهشون میگن.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)